دور شدن. به مسافتی دور شدن. (یادداشت مؤلف). فاصله گرفتن. فاصله پیدا کردن: پرویز از بهرام میانه کرد. بهرام نعره ای بزد و گفت:... بنمایم ترا تا چه بینی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). دیگر روز چون خبر رسید که ایشان نیک میانه بکردند بنده بازگشت و حشمتی نیک بنهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 448). تا شما را اینجا بدارم و اومیانه کند. لشکر او را گرفتند هم بر آن شکل و نزدیک بهرام چوبین بردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 101)
دور شدن. به مسافتی دور شدن. (یادداشت مؤلف). فاصله گرفتن. فاصله پیدا کردن: پرویز از بهرام میانه کرد. بهرام نعره ای بزد و گفت:... بنمایم ترا تا چه بینی. (ترجمه تاریخ طبری بلعمی). دیگر روز چون خبر رسید که ایشان نیک میانه بکردند بنده بازگشت و حشمتی نیک بنهاد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 448). تا شما را اینجا بدارم و اومیانه کند. لشکر او را گرفتند هم بر آن شکل و نزدیک بهرام چوبین بردند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 101)
میان خود و شیئی فاصله ایجاد کردن فاصله گرفتن،} و پیادگان گیل و دیلم مردی پنجاه خیاره ترپل نگاه دارند و نیک بکوشند و چندان بمانند که دانند که از لشکرگاه برفتند و میانه کردند که مضائق هول است بر آن جانب و ایشان را در نتوان یافت
میان خود و شیئی فاصله ایجاد کردن فاصله گرفتن،} و پیادگان گیل و دیلم مردی پنجاه خیاره ترپل نگاه دارند و نیک بکوشند و چندان بمانند که دانند که از لشکرگاه برفتند و میانه کردند که مضائق هول است بر آن جانب و ایشان را در نتوان یافت